کد مطلب:162527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

جواد غفورزاده شفق




مدینه كاروانی سوی تو با شیون آوردم

ره آوردم بود اشكی كه دامن دامن آوردم



مدینه در به رویم وامكن چون یك جهان ماتم

نیاورد ارمغان با خود كسی، تنها من آوردم



مدینه یك گلستان گل، اگر در كربلا بردم

ولی اكنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم



اگر موی سیاهم شد سپید از غم، ولی شادم

كه مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم



اسیرم كرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم

كه پیروی به كف در رزم با اهریمن آوردم



مدینه این اسارتها نشد سد رهم، بنگر

چها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم



مدینه خواهی ار آثار زنجیر ستم بینی

امام عاشقان را بسته غل بر گردن آوردم



مدینه یوسف آل علی را بردم و اكنون

اگر او را نیاوردم،ازو پیراهن آوردم



مدینه از بنی هاشم نگردد باخبر یك تن

كه من از كوفه پیغام سر دور از تن آوردم



مدینه گر به سویت زنده بر گشتم مكن عیبم

كه من این نیمه جان را هم به صد جان كندن آوردم